همه ما بنا بر عادت روزمره هم قضاوت میکنیم و هم قضاوت میشویم. با وجود تمام آیات، احادیث، روایتها و نقل قولهایی که در خصوص امر قضاوت وجود دارد و هر از چند گاهی به ما گوشزد میشود اما ما همچنان تمایل و گرایش خاصی به این موضوع داریم تا آنجا که گاهی با ثابت شدن خلاف آن قضاوت هم حاضر نیستیم دست از این کار بهراستی پلید خود برداریم و حتی بیش از قبل با تخصص و تبحر خاصی برخی از مشاهدات و شنیدههای با واسطه و گمان و پندار خود را همانند یک پازل کنار هم میچینیم و داستانی از نوع روایی- تخیلی ابداع میکنیم.
داستانی که هیچ کدام از راویان تاریخ پر فراز و نشیب تا کنون نتوانستهاند همچون آن را خلق کنند. در روایات نقل شده که: در روز قیامت «عادلترین» قاضی را به محکمه حساب میکشند و او از سختی حساب آرزو میکند که ای کاش در دنیا میان دو کس بر سر هسته خرمایی قضاوت نکرده بود. به نظر میرسد یکی از دلایل این امر به مسائل روحی-روانی در شخص برمیگردد. این گونه اشخاص میپندارند که دیگران در مشکلات و مصائبی که برای آنها پیش آمده، دخیل و بیگمان مقصر هستند، بنابراین به خود اجازه میدهند دیگران را مجازات کنند، آن هم به شکل قضاوتها و کشفهای ثقیلالباور و محیرالعقولی که انجام میدهند.
یکی دیگر از دلایل این امر، به تخیل قوی و پندار و گمانی مربوط میشود که فرد جای هیچگونه شک و شائبهای را در آن راه نمیدهد و نمیپذیرد و براساس همان «گمان»، گمان میکند که درست «گمان» کرده است. حال نگارنده دوست دارد بداند روزی که خلاف این قضاوتها برای فرد مورد نظر اثبات شود، وی چگونه سعی در پاک کردن اذهانی میکند که آنها را مسموم کرده است؟ آیا به گمان او، میتوان چنین کاری را کرد؟ یا اصلا چنین کاری برایش مفهوم و معنایی دارد؟ آنچه بدیهی است، آن است که «تربیت»، آن هم از همان اوان کودکی و در محیط خانه، از ضروریات است، چراکه اگر مادر و پدر جلوی فرزند خود به قضاوت دیگران ننشینند و کودک خود را از این عمل منع کنند، بیشک فرزند آنها از این رفتار آنها الگوبرداری میکند و به مرور زمان میآموزد که دیگران را بهراحتی قضاوت نکند تا روزگار غدار نیز دست به دست نچرخد و خود او نیز قضاوت نشود.
آن گونه قضاوت کنیم که اگر خلاف آن برایمان ثابت شد، شرمنده نشویم.