bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۴۳۵۵
تاریخ انتشار: ۳۲ : ۱۷ - ۱۲ تير ۱۳۹۵
سکینه مزارعی با اهدای عضو، جان چندین انسان را نجات داد؛
بامداد جنوب در همین صفحه بارها در خصوص اهدای عضو و وضعیت موتورسواری در استان مطلب منتشر کرده است. حال ممکن است این سوال برای خوانندگان پیش بیاید که چرا به دو موضوع اهدای عضو و موتورسواری در استان اشاره شده و ربط این دو موضوع به یکدیگر چیست؟
بامدادجنوب- هدی خرم آبادی: هدیه همیشه گل یا لباس و عطر نیست. گاهی نگاه مهربانی است که دلی را امیدوار می‌کند. گاهی دست کمکی است که به سوی نیازمندی دراز می‌شود و گاهی شاید آغوشی باشد که برای کودک یتیمی باز می‌شود. هدیه‌های متفاوت‌تر و مهم‌تری هم در زندگی انسان‌ها وجود دارد. هدیه‌ای که نه گل است، نه لباس است، نه عطر است و نه ... . این هدیه، «حیات» است؛ حیاتی که با هدیه بخشی از عضو بدن به جسم شخص دیگری اعطا می‌شود. 
بامداد جنوب در همین صفحه بارها در خصوص اهدای عضو و وضعیت موتورسواری در استان مطلب منتشر کرده است. حال ممکن است این سوال برای خوانندگان پیش بیاید که چرا به دو موضوع اهدای عضو و موتورسواری در استان اشاره شده و ربط این دو موضوع به یکدیگر چیست؟ 
چند روز پیش در خیابان حسینیه اعظم برازجان مادری 50 ساله دست در دست دختر 9 ساله‌اش قصد عبور از خیابان را دارد. می‌خواهند از بلوار رد شوند. همان‌طور که دست دخترش را در دست گرفته و مراقب اوست، به دخترش می‌گوید تو نیا، صبر کن و خودش یک پایش را از بلوار پایین می‌گذارد که در یک چشم به هم زدن موتورسواری با سرعت تمام به او برخورد کرده و او را با خود پرت می‌کند. دختر 9 ساله می‌گوید یکهو دیدم که مادرم غیب شد. به خانه برگشتم و به برادرم گفتم که مادرم در وسط بلوار غیب شد و مرا رها کرد ولی کمی آن طرف‌تر می‌گویند یک خانم تصادف کرده است. 

«سکینه مزارعی»، همان مادر 50 ساله‌ای است که هنگام عبور از بلوار تمام همّ و غمش، دختر 9 ساله‌اش بود تا مبادا در خیابان عریض حسینیه اعظم تصادف کند اما غافل از آن‌که کاسه صبر حیات خودش لبریز شده است. اعضای بدن این مادر پنجاه ساله جان دوباره‌ای را به چندین انسان نیازمند هدیه کرد. او رفت تا دیگرانی که نیازمند اهدای عضو بودند، با عضوی جدید، تولدی دوباره بیابند و از این پس شاد زندگی کنند.
به همین منظور با خانواده خانم مزارعی گفت‌وگو کردیم. خواهر خانم مزارعی درباره مرگ خواهرش می‌گوید: سکینه متولد 1345 و صاحب سه فرزند بود. دو پسر و یک دختر. هر دو پسرش در مدرسه تیزهوشان درس می‌خوانند. خواهرم زنی با ایمان و معتقد بود که همیشه در کارهای خیر و نیک دستی داشت. از کمک کردن به دیگران خوشحال می¬شد و لبخند رضایت بر لبانش می‌نشست. 
وی با بیان این‌که اگر بیمارستان 17 شهریور بود، احتمال مرگ خواهرم خیلی کم بود، افزود: از زمانی که خواهرم را از خیابان حسینیه اعظم به بیمارستان فلکه گنجی می‌رسانند، زمان نسبتا زیادی طول می‌کشد. از آنجا که خونریزی در ناحیه لگن بسیار بوده و به‌سبب نرسیدن اکسیژن به مغز، ایشان جان خود را از دست داد و اعضای بدنش را به نیازمندان اهدا کردند.
خواهر سکینه مزارعی در پاسخ به این سوال که آیا شما برای اهدای عضو خواهرتان رضایت کامل داشتید، تصریح کرد: خواهر من همیشه می‌گفت دوست دارد اعضای بدنش را اهدا کند و سرانجام هم این کار صورت گرفت. ما چون خواسته قلبی او را می‌دانستیم برای این کار رضایت کامل داشتیم اما یکی از پسرهای وی در ابتدا راضی نبود که او را متقاعد کردیم که روح مادرش با این کار در آرامش خواهد بود و او نیز پذیرفت. وی افزود: تنها «فراق» است که اندکی مایه رنج ماست.

مزارعی در ادامه خطاب به مسوولان استان و شهرستان تاکید کرد: اگر بیمارستان 17 شهریور بود احتمال فوت خواهرم خیلی اندک بود، چراکه وی تنها از ناحیه کمر به پایین آسیب دیده بود. خواهر من سومین قربانی خیابان عریض حسینیه اعظم بود، به همین خاطر تقاضا دارم مسوولان مربوط نسبت به ساخت و فعالیت دوباره بیمارستان 17 شهریور و نصب ضربه‌گیر در خیابان یادشده اقدام کنند تا جلوی حادثه‌های ناگوار دیگر گرفته شود. 
وی با اشاره به این‌که اهدای عضو باید در جامعه فراگیر و فرهنگ‌سازی شود، خاطرنشان کرد: من دختر 18 ساله‌ای دارم. یک روز پستچی زنگ خانه ما را زد و نامه‌ای را به من داد. وقتی نامه را باز کردم، دیدم یک کارت اهدای عضو به نام دخترم است. وقتی جریان را از او پرسیدم گفت من چند ماه پیش برای اهدای عضو ثبت نام کرده بودم. از این کار دخترم خیلی خوشحال شدم و به او افتخار کردم. هیچ چیزی شیرین‌تر از کمک به دیگران نیست. جسمی که می‌خواهد زیر آوار خاک بخورد، چه بهتر که ناجی جان انسان‌هایی شود که به شدت به آن نیاز دارند.

نکته قابل تامل این داستان هم تلخ و هم شیرین، (تلخ برای همسر، فرزندان و خانواده متوفی و شیرین برای تولد دوباره چندین انسان نیازمند) موتورسوار 15 ساله‌ای است که در سومین حادثه تصادف این بار جان خود را هم گرفت. چرا یک پسر 15 ساله باید موتور سوار شود و سبقت هم بگیرد؟ با کدام گواهینامه و کدام مجوز؟ چرا با وجود چنین حوادثی، خانواده‌ها نمی‌توانند فرزندانشان را کنترل کنند تا این‌گونه کاشانه چندین خانواده ویران نشود و آرمش از خانه‌ها رخت برنبندد؟ سکینه مزارعی روز پنجشنبه تشییع شد اما ما درس عبرتی بگیریم از زندگی گرانبهای آدم‌هایی که انسانیت و انسان بودن، الفبای زندگی آنان بود و چه زیبا از خودگذشتگی کردند تا جان ببخشند و هشیار باشیم برای تربیت فرزندانمان تا هر وسیله‌ای اعم از تلفن همراه، تبلت، رایانه، موتور و ... را در سنین مخصوص خود در اختیارشان قرار دهیم. 
نام:
ایمیل:
* نظر: