اخلاق رایج در سازمانها را میتوان نمونه کوچکی از اخلاق حاکم بر جامعه دانست، زیرا انسانهایی که در نهادهای مختلف مشغول به فعالیت هستند، از درون جامعه سر بر آورده و با فرهنگ و اخلاقیات مرسوم، رشد کردهاند. به رفتار افراد در محیط کار، اخلاق سازمانی و رفتار آنها در جامعه، آداب اجتماعی میگوییم. نمیتوان این دو را از یکدیگر تفکیک کرد، زیرا هر یک بر دیگری اثرگذار است و مانند آینهای شخصیت فرد را نمایان میسازد.
کدر شدن آینه ناشی از نشستن غبار فرهنگ خودمداری در طول سالیان دراز روی آن است. گویی وسعت جهان به اندازه فاصله چشم تا بینی ماست. خواست و دلخواه ما بر همه چیز ارجحیت دارد و دیگران باید آنچنان باشند که موجبات منافع ما را فراهم آورند. اینها ویژگیهای جامعهای خودمدار است و نه اخلاقمدار. حال فردی را تصور کنید که در این فرهنگ به بالندگی رسیده و بهعنوان کارمند وارد سازمان میشود. نخستین چیزی که او به درون محیط کار میبرد، نه تخصص و دانش بلکه آداب اجتماعی خود است. این آداب اجتماعی اخلاق سازمانی او را شکل میدهد و بهطور مستقیم بر کیفیت کار او اثرگذار است.
آنچه امروز در سازمانهای ما به امری طبیعی مبدل شده از نقطه نظر اخلاقی و فرهنگی آسیبی بر پیکره نحیف جامعه و از موانع مهم توسعهیافتگی کشور به شمار میرود. از جمله مسوولیتگریزی، فقدان وجدان کاری، تعامل نداشتن انسانی با همکاران و مراجعه کنندگان و در نهایت پشت پا زدن به تمامی اصولی که لازمه یک محیط انسانی است. همه و همه اخلاق سازمانی را نوید میدهد که از آداب اجتماعی بیمار متولد شده است و آنچه در این میان رنگ میبازد، تخصص و دانش افراد است، زیرا علم بدون اخلاق، فاقد ارزش بوده و حتی در محیطی آلوده میتواند نتایج فاجعهباری در پی داشته باشد. ارتقای جایگاه فرد در سازمان نیز تابعی از اخلاق سازمانی و دانش او نخواهد بود بلکه حاصل پا نهادن بر شانههای دیگران است. در نهایت دیر یا زود، این جامعه نحیف کمر خم میکند و میشکند.
زمانی که فرهنگ خودمداری از این سرزمین دور شود، زمانی که دیگران را به شکل ابزار و نردبان پیشرفت خود نبینیم، آنگاه که وجدان کاری سرلوحه امور جاری ما قرار گیرد، آن زمان است که آداب اجتماعی سالم، تکاملبخش ما و اخلاق سازمانی، تعالی بخش نهادهای اداری ماست.
یگانه راه برای رسیدن به جامعه اخلاقمدار، آموزشهای مبتنی بر اصول انسانی و پذیرفته شده جهانی است.