الهام بهروزی
کتاب کالایی
فرهنگی است که با وجود همه اهمیت و کارکرد موثری که دارد اما همچنان در جامعه
ایرانی نتوانسته جایگاه خود را بیابد؛ بهگونهای که این کالای ارزشمند نهتنها
نتوانسته جای خود را در سبد خرید خانوارها بیابد؛ بلکه نتوانسته نقش خود را در
گفتمانسازی در این جامعه بحرانزده بیابد.
قطعا دلایل
منطقی زیادی برای محبوب نبودن کتاب در میان ایرانیهای عصر حاضر وجود دارد که با
واکاوی و آسیبشناسی چرایی و عوامل بازدارنده در رسوخ و نفوذ این میراث دانایی و
آگاهی در میان مردم میتوان به نتایج اثربخش و مفیدی دست یافت؛ ولی متاسفانه
سیاستمداران و متولیان حوزه کتاب در دولت تدبیر و امید بهجای تعمق و تامل در این
زمینه، روی به اجرای یکسری طرحهای کتابمحور در قالب جشنوارههای متعدد آوردند که
برخی از آنها اثربخش بود ولی در سطح
محدود و در مقابل، برخی دیگر بیشتر جنبه تشریفاتی و تبلیغاتی داشت و صرفا در حد یک
نام ماند و بعد از پایان زمان اجرای طرح، با کمترین کارکرد به خاطرهها پیوست؛ مثل
طرح پایتخت کتاب که باعث شد در آغاز اجرای این طرح تحرک خوبی در میان شهرها ایجاد
شود که در این میان شهر بوشهر که مردمی اغلب پیرو و مرید فرهنگ شفاهی دارد تا
فرهنگ مکتوب، هم با شور فراوان در این طرح شرکت کرد و موفق شد در سال ۹۶ عنوان
پایتخت کتاب ایران را از آن خود کند.
بدیهی است با
کسب این عنوان و تعریف طرحهای خلاقانه و نوآورانه انتظار میرفت که خیز خوبی در
حوزه کتابخوانی برداشته شود ولی این عنوان هم نتوانسته در کتابخوان کردن جامعه
بوشهر موثر ظاهر شود و تنها در میان قشری محدود توانست جایگاه خود را بیابد و
تثبیت کند. در این زمینه با محسن عباسپور، پژوهشگر، نویسنده و جامعهشناس به گفتوگو
نشستیم. وی در حال حاضر دانشجوی رشته جامعهشناسی دانشگاه شیراز در مقطع کارشناسی
ارشد است. از سوابق عباسپور میتوان به صاحبامتیاز و مدیرمسوول فصلنامه «جامعهنگاری
مردممدار»، هیات موسس و عضو شورای مرکزی تشکلهای غیردولتی «انجمن هماندیشان جوان»
(کازرون) و «جمعیت فرهنگی اجتماعی فرآیند» (بوشهر) و سردبیر هفتهنامه «بیشاپور»
اشاره کرد.
آقای عباسپور
گفتوگو را نخست با سوالی در مورد رابطه کتاب و توسعه آغاز کنیم، نظر شما در این
باره چیست؟
توسعه یک فرایند
کیفی است. این فرایند حاصل تاثیرگذاری نهادهای گوناگون اجتماعی و کارکردهای نقشی
کنشگران در دل نهادها و ساختارهاست و در نهایت میتواند سطح مطلوبتری از زندگی را
برای مردم یک جامعه به وجود آورد. در پاسخ به پرسش شما، بایستی تصریح کنم که کتاب،
یک نهاد اجتماعی است. این نهاد که عموما در حوزه معنابخشی یا به تعبیر دیگر در
حوزه فرهنگ کارکرد دارد، در کنار سایر نهادهای دیگر، میتوانند فرایند توسعه یک
جامعه را به پیش ببرند یا به هر نحوی از انحا، آن را مختل یا منحرف سازند. بایستی
تاکید کنم که منظورم کتابهای خوب یا کتابهای بد نیستند. بهصورت مشخص منظور من،
کارکرد کتاب بهمثابه نهاد است. از این منظر، رابطه کتاب و توسعه، رابطهای نهادی
است و هرچقدر این نهاد، یعنی کتاب، کارکرد بهتر و مطلوبتری را ایفا کند، امکان
تحقق توسعه بیشتر خواهد شد.
شما در مبحثی
از کتاب «گفال»، به کتابنخوانیِ بوشهریها اشاره کردهاید و آن را نافرمانی مدنی
معرفی کردهاید. از دید شما چرا مردم بوشهر در مقابل کتابخوانی مقاومت میکنند؟
همانطور که
در آن بخش از کتاب اشاره کردهام، معتقدم دو چالش عمده در حوزه کتاب در بوشهر وجود
دارد که در نهایت باعث بروز نوعی نافرمانی مدنی از سوی عموم مردم برای گرایش به
سمت کتاب شده است. مرکزمحوری و تبعیت از قواعد بازار، دو چالش اصلی هستند که هم
جوامع حاشیهای یا قشرها و گروههایی را که درگیر چالشهای معیشتی خود هستند، از
دسترسی به کتاب دور کردهاند و هم نهادهایی اجتماعی مانند کتابفروشیها را ناگزیر
کردهاند که بخشهای قابل توجهی از فضای خود را به انواع کتابهای آموزشی و کمک
درسی، یا کتابهای زرد اختصاص دهند.
ما با اتکا به
مشاهدههای متعدد، میتوانیم پدیده «عطش مطالعه» را در سطوح مختلفی از جامعه ببینیم،
اما بنا به همان دلایلی که ذکر کردم و پارهای مسائل دیگر، این عطش از دستیابی به
کتابهای مورد نیازش باز میماند. در چنین فرایندی، فرد آگاهانه در برابر اینکه هر
کتابی را به دست بگیرد، مقاومت میکند. من معتقدم کتاب یک محصول اجتماعی است و
کتابخوانی یک کنش شخصی محسوب میشود که تابعی از شرایط اجتماعی است. وقتی بین آن
محصول اجتماعی و این کنش شخصی، فاصله وجود داشته باشد، کتابنخوانی بهمثابه یک
نافرمانی مدنی ظاهر میشود.
آیا میتوان یکی
از دلایل توسعهنیافتگی بوشهر را کتابنخوان بودن مردم این منطقه دانست؟
لزوما خیر.
پایین بودن سرانه مطالعه کتاب یا به تعبیر دیگر، کتابنخوان بودن بخش عمدهای از
جامعه بوشهر، پوسته و ظاهر ماجراست. برای رسیدن به تبیینی درست، بایستی ببینیم چه
عواملی باعث پدیداری این وضعیت شدهاند. به گمان من کتابنخوانی اهالی بوشهر، نوعی
مقاومت مدنی ناخودآگاه از سوی آنها در برابر کژکارکردهای نهاد کتاب است. بخشی از
جامعه بوشهر، در برابر این نهاد که قادر نیست نقش اجتماعی خود را بهخوبی ایفا
کند، مقاومت میکنند. درواقع میتوان در پاسخ به پرسش شما گفت که یکی از دلایل
توسعهنیافتگی بوشهر، کارکردهای نامطلوب نهاد کتاب است که در نهایت منجر به آن شده
که مردم از کتاب فاصله بگیرند.
از دید شما زیست
اجتماعی بوشهریها چقدر از کتاب فاصله دارد؟
وقتی از
اصطلاح «بوشهریها» استفاده میکنیم، خطاب ما جامعهای با سلایق متعدد و جایگاههای
متفاوت طبقاتی است. در این جامعه برخی گروههای خاص و برخی کنشگران هستند که
هرچقدر هم شرایط مختلف اجتماعی برای مقوله کتاب پرچالش باشد، باز هم بهواسطه زیست
اجتماعی که داشتهاند، از کتاب دست نمیکشند. از این دست افراد و گروهها را در
بوشهر، به تعدد میتوان نام برد. این افراد و گروهها عموما یا سرمایههای غنی
فرهنگی دارند یا در بسترهای اجتماعی رشد پیدا کردهاند که به این درک رسیدهاند که
کتاب، حتی واجبتر از نان شب هست.
در کنار این
اقلیت که بهواسطه شرایط اجتماعی خود، اقبال مناسبی به کتاب دارند، اکثریت دیگری
هم داریم که طبقات مختلف اجتماعی را در خود جای داده است و آنها نیز بهواسطه
شرایط اجتماعی متفاوت و عوامل دیگری، گرایشی به کتاب ندارند. همین باعث شده که
آنها در معنادهی به زیست اجتماعی خود، ارجاعی به کتابها نداشته باشند. از این
منظر عموما دارای آسیبهای مختلفی همچون حافظه ضعیف تاریخی، محدود ماندن در برخی
دایرههای کوچک نگرشی، حقیقیپنداری و واقعیپنداری پدیدههای اطراف و... هستند.
یکی از چالشهای موجود در بوشهر و البته بسیاری دیگر از جوامع شهری مشابه این است
که عموما گفتوگوی نهادی میان این دو بخش از جامعه شکل نمیگیرد.
آیا طرحهای
کتابمحور مثل پایتخت کتاب، باشگاههای کتابخوانی، رونمایی کتاب، جشنوارههای
کتابخوانی تکانههای لازم را در بوشهریها برای حساس شدن به کتاب ایجاد کرد؟
خیر. اینها
مواجهههایی فرهنگی با مسائل پیچیده و غامض اجتماعی حوزه کتاب هستند. دورکیم، بهعنوان
معلم بزرگ جامعهشناسی، گزاره معروفی دارد که میگوید: امر اجتماعی را بایستی با
امر اجتماعی تبیین کرد. بنابراین ما تا مسائل اجتماعی عمیق و پیچیده این حوزه را
حل نکرده باشیم، نمیتوانیم برای حل مشکلات حوزه کتاب و یا ایجاد تکانه در بین
مخاطبها، سراغ این دست از فعالیتهای فرهنگی برویم. رویدادهای فرهنگی همچون
پایتخت کتاب، جشنوارههای کتاب و... بهدنبال این هستند که از طریق سیاستگذاریهای
معنابخشی یا همان فرهنگی، مشکلات حوزه کتاب را برطرف کنند. این در صورتی است که
مسائل حوزه کتاب، مسایئل عمیق اجتماعی هستند.
فعالیتهای
ترویجی زمانی میتوانند موثر و مفید باشند که به زیرساختهای استوار اجتماعی تکیه
داده باشند. ساختارهای متعددی که نهاد کتاب را شکل میدهند، تا مغز استخوانِ خود
درگیر چالش و مشکلات حیاتی هستند، آن وقت ما میخواهیم به پشتوانه آنها، فعالیتهای
ترویجی کتاب در جامعه داشته باشیم؟! طبیعی است که در نهایت نتیجهی آن میشود همین
تصویر پر از اعوجاج و کاریکاتورگونهای که از ترویج کتاب در سطح جامعه میبینیم.
از دید شما دلیل
شکست بوشهر در پایتخت کتاب که مهمترین هدفش حضور کتاب در لایههای از جامعه بود
که پیش از آن کتاب در آن رسوخ نکرده بود، چیست؟
دلیل شکستِ
مشهود این رویداد، همان چیزی است که یادآور شدم. تفکری وجود دارد که معتقد است با
رویدادهای فرهنگی که عمدتا هم پر زرق و برق هستند و سطحی از جذابیتهای عمومی را
هم دارند، میتوانند مسائل اجتماعی مرتبط با یک حوزه را حل کنند. این تفکر هرجا
پروژهای را طرحریزی و اجرا کرده است، با شکست مواجه شده و حتی دامنه مسائل را
هم وسیعتر و پیچیدهتر کرده است. این تفکر نهتنها در سطوح دولتی و تصمیمگیر،
بلکه در سطح جامعه مدنی، تشکلهای غیردولتی و تصمیمسازها هم طرفدارهای پروپاقرصی
دارد. حامیان این تفکر معمولا گرایش به حل زودهنگام مسائل و برداشتن گامهای بزرگ
و غولآسا دارند. برای مثال، شما بهعنوان در نظر گرفتهشده برای این رویداد، یعنی
«پایتخت کتاب» توجه کنید، بهخوبی متوجه آنچه که مدنظر بنده هست، خواهید شد. جعل
واژهای شکل گرفته و دال پایتخت بر مدلولی اطلاق میشود که عملا وجود ندارد. بعد
انتظار داریم جواب هم بگیریم و مخاطب هم اعتماد کند و همراهی داشته باشد! افراد و
ساختارهایی که چنین تفکرهایی را دارند، گمان میکنند میتوان با استفاده از ظرفیتهای
فرهنگی، مسائل اجتماعی را حل کرد. خیر. در پروژه پایتخت کتاب بهعینه دیدیم که
نشد. هزاران مثال دیگر از طرحهای با شکست مواجه شده این تفکر را در حوزههای
مختلف دیگر هم میتوان مثال زد که همگی هم به شکست انجامیدند و هم مشکلی را بر
مشکلات موجود افزودند؛ هرچقدر هم که برنامهریزان و مجریانش پیش خودشان به عبث گمان
کنند که خدمت کردهاند.