شاهین نجفی: بیست دقیقه آغازین ابد و یک روز زاید است. فیلمی که کپی شده از سریال امریکای «shamaeless» (بیشرم سیزن سوم سریال بیشرمی که در آن سریال دختر خانواده که اتفاقا خیلی شبیه پریناز ایزدیار است، مسوولیت و سرپرستی یک خانواده آشفته را به عهده دارد تا اینکه تصمیم میگیرد برای به خود آمدن اعضای خانواده به آنها بگوید قصد ازدواج دارد) و همچنین فیلم زیرپوست شهر رخشان بنیاعتماد است. برخلاف گفته برخی دوستان این فیلم از فیلمهای فرهادی تاثیر نگرفته، چراکه فیلم در امتداد فیلمهای رضا کاهانی است و به طبقه فرودست جامعه میپردازد. فیلم خبر از نسلی دارد که نسبت به جامعه همان نقد کهنهای را دارد که اسلاف او داشتهاند؛ جامعهای بیمار، تباه و رها شده اما دارای حس مشترک و عاطفی نسبت به یکدیگر که بهاصطلاح نمادی از جامعه امروز ماست. این نسل طبق عادت چشم خود را روی همه ارزشهای انسانی بسته و فقط گوشه بیمار اجتماع را به نقد میکشد، نقدی کهنه و واپسگرا.
در فیلمنامه با بمبارانی از دیالوگ روبهرو هستیم، بهطوری که ناخواسته بسیاری از آنها را از دست میدهم. بهطور اساسی سکوت معنادار در این سناریو جایی ندارد. تضاد در فیلمنامه مشهود است. این فیلم در ژانر رئال ساخته شده و روایتگر یک واقعیت عریان است اما از سوی دیگر، رفتار و شخصیت پرسناژهای داستان اغراقآمیز، عجیب و غیرمتعارف است، بهعنوان مثال، دیدگاه مادر نسبت به پسر معتاد و حمایت همهجانبه از او، غیرتی بودن و احساس مسوولیت بالای پسر معتاد، نگهداری گربه بهعنوان یک شغل در پایینشهر، آن هم بهوسیله یک دختر وسواسی، درسخوان و مودب بودن پسر کوچک در آن شرایط محیطی و... . با وجود اینکه سناریو در تلاش است که طبیعی و واقعی جلوه کند اما در بخشهایی از فیلم، گفتوگوهایی که از زبان خواهران و برادران داستان میشنویم، مرتبط به این طبقه نبوده و باورپذیر نیست، بهطور کل افراد خانواده مدام درحال اندرزگویی فلسفی و تحلیل روانشناختی یکدیگر هستند که از سطح فرهنگی آنان به مراتب بالاتر بوده و گاه توی ذوق میزند. فیلم میتوانست فیلم بهتری باشد، اگر کوتاهتر و شستهرفتهتر بود. بخشهایی از فیلمنامه گنگ و مبهم و بدون پاسخ باقی میماند، مثل برداشتن مواد از پشت بام بهوسیله پسر کوچک خانواده، بازداشت پسر معتاد در انتهای فیلم که آیا با مواد دستگیر شده است یا خیر. اینکه آیا برادر دیگر هم واقعا مواد فروش است یا خیر و .... و در آخر یکی از منفیترین نکات سناریو تحقیر و تخریب مهاجران افغانی است که احتمالا ناخواسته انجام گرفت هاست. در وضعیت حال حاضر جامعه ما که بیمحبتیها و واکنشهای منفی زیادی نسبت به مردم مهاجر حاکم است و در شرایطی که انتظار میرود هنر در خدمت رواج عشق و نوعدوستی باشد، این بیتوجهی در فیلمسازی چندان قابل قبول نیست.