آنچه آدمی را متمایز از سایر جانداران کرده، راههای نوین ارتباط با یکدیگر است. اگر زبان را مهمترین عامل ارتباط بدانیم، تصویر و شکل را میتوان زبان دوم انسان جهت تبادل اطلاعات و ایجاد ارتباط بین انسانها و نیز بین انسان و محیط پیرامون دانست. تصور انسان از مامن و جدا شدن از طبیعت گاه خشن، منجر به فضایی با صورت و شکل مشخص شد که هرچند ابتدایی و نااستوار ولی با سادهترین ایدهها، زینت مییافت و دلپذیر میشد. آنچه امروزه بر جا مانده، نوع ابزار و سنگ و خاک بهکار رفته در این فضاهای مخروبه نیست بلکه روح انسانی است که با سادهترین اقتباسها از طبیعت و جانداران، سعی در ایجاد ارتباط و رساندن پیام خود داشته است.
در روند تاریخی هنر، چه چیزهایی با اذن حاکمان و بیاذن آنان، هنوز پیام هنرمندانه خود را حفظ کردهاند؟ آیا تصور اثری تاثیرگذار اعم از اینکه نقاشی باشد یا موسیقی، مجسمه باشد یا معماری بدون اینکه خالق آن بخشی از وجود خود را در آن با عشق بودیعه گذارده ممکن است؟ آیا تراوش اندیشه و عشق نیست که ماده، رنگ، سیم و چوب، خاک و سنگ را جان میبخشد؟ هر مادهای که در اختیار است «تیشه» میشود در دست «فرهاد» و بیستون میشود آیینه تمام شیرینها.
معمار بودن و یا پیشهوربودن
معماری صرفا عمل ساختمانسازی نیست، فعالیتی خلاقانه است که در آن استفاده توامان فن و هنر، منجر به خلق فضاهایی میگردد که نشان از آگاهی طراح آن از انسان و کرامت او، تاریخ و فرهنگ و احترام به محیط پیرامون دارد. به قول بزرگان، هر ساختمانی را نمیتوان حاصل معماری نامید. هر بذری که به خاک افتد، تبدیل به گیاه و میوه نمیشود. معماری نیز در دورانهای گوناگون چنین بوده، مانند سایر پیشهها، معماران بی هویت و پیرو، بیشترین خوراک تاریخ این حرفه را ساختهاند.
معماری اندیشه است ولی اندیشهای که باید به دل افتد، بنابراین بسیار کسان باید تا یک اندیشه، عینیت پیدا کند، معماری یک خلق گروهی است که در روند شکلگیری خود از هم اندیشیها، فربهتر میگردد. گرچه کثرت (تن) دارد ولی همواره به (وحدت) میاندیشد سی مرغ، «سیمرغ» میشوند و هندسه را آیینه میسازند. آیینه نهایت کار است بیزنگار اما معمار آیینه معماری را از شیشه ساخته و شیشه را از سنگ که زلال شده با آتش دل سوخته که از (آن) خود هیچ، در هیچ معماری فاخر و ارزشمندی بهجای نمینهد و امروزه آثار اندیشههای او را بهنام حاکم و پادشاه وقت میشناسیم.
برای معمار امروزی، افتخار به معماری گذشتگان، برای شناخت فرهنگ و تاریخ ضروری است ولی بسنده کردن به این افتخارات، شأن معمار امروزی را به همراه ندارد. همانگونه که نقد گذشته و تاسی تام و تمام به فرهنگهای بیگانه، راهگشای معضلات کنونی ساخت و ساز نیست. امروز نیز آنچه معمار هنرمند و خلاق را با وجود تمامی مشکلات موجود، متمایز از متخصصان کاسبکار میکند، نگاه مسوولانه و دلسوزانه به جایگاه و مقام این هنر در جهتدهی به تکامل انسانی کسانی است که یا در این فضا خواهند زیست و یا هر روزه شاهد عنصری کالبدی و زیبا و با پیام رسا در محله و شهر خود خواهند بود.