نداشتن سواد خواندن و نوشتن به بیسوادی تعبیر شده است و البته معضلی اجتماعی است که باید در رفع و برطرف کردن آن کوشید. سواد را به تعبیر دینی آن باید از واجبات عینی برای همگان در حیطه اجتماعی برشمرد و بنابراین نمی¬توان با اتکا و استناد به اینکه دانشآموختگان ما فلان مقدار و به تعداد معینی هستند، از لزوم فراگیری دانش از طرف دیگران غفلت ورزید. سوادآموزی واجبی کفایی نیست که مشغول شدن و تخصص برخیها در آن، حال با هر نیت و انگیزهای هم که باشد، کفایت از کار و تکلیف دیگران کند، برعکس هر فرد در این راه خود مکلف به انجام تکلیفش است، از این رو دیدن و مشاهده و یا اطلاعیابی از میزان افراد بازمانده از روند سوادآموزی در کشوری که تعداد قابل توجهی از آن دانشجویان و یا دانشآموختگان مقاطع مختلف تحصیلات عالیه هستند، چیزی است که نمیتواند با حساب حاصل جمع جبری قبول کننده از آب در آید.
واقعیت آن است که یادگیری و آموختن قبل از هر چیز شرط دستیابی به کمال و نیز رساندن دیگران به کمال است و بنابراین باید بخواند پیامبری که در نخستین وحی که بر آو میآید او را به خواندن فرا میخواند که او عهدهدار بار سنگین رسالتی است که با هدایت دیگران به دوش خواهد کشید. مزایای دیگر علم اعم از منوهبات اجتماعی مالی و یا دستاوردهای دیگر چیزی است که روا نیست هیچکدام ارزش و اهمیت اولیه و نخستین این ارزش والای علم و سواد را تحت¬الشعاع قرار دهد و البته هزاران افسوس باید خورد که متاسفانه در زمانهای هستیم که چنین شده است و علم در رده¬های پایین انواع معیارها و سنجههای ما برای سنجش و ارزیابی امور قرار گرفته است.
به نظر میرسد جامعهای روی سعادت و خوشی جمعی و همهجانبه را خواهد دید و طعم شیرین و گوارای موفقیت را خواهد چشید که بتواند و قادر باشد که علم و سواد را بیش از هر چیز در خدمت و همراهی کمال و انسانیت آدمی بنشاند و علم بما هو علم حجیت داشته و دارای ارزش باشد نه آنکه علم ابزاری در خدمت منویات حقیر دنیوی باشد. بدین منظور باید باور کرد که این امر شعار نیست و کاری است شدنی.