داود علیزاده
این روزها
تاکید همه بر ایجاد امید است. صحبت از آیندهای که کمتر کسی به آن خوشبین است، با
این حال در وضعیت عمل با رفتارهای متناقض روبرو میشویم. در عین حالی که مردم از
کرونا با ترس صحبت میکنند؛ هشتگ کرونا را شکست میدهیم و در خانه بمانیم دست به
دست میشود؛ اما بسیاری رعایت توصیههای لازم را هم جدی نمیگیرند.
بسیاری با
اینکه از آینده تاریک سخن میگویند، گویی فردایی وجود ندارد؛ اما همچنان میل به
خرید و انبار کردن اجناس دارند. برخی از آبگلآلوده کرونا ماهی گرفتند و با فروش
مواد ضدعفونی تقلبی، احتکار ماسک و الکل... میخ بر کف کشتی کوبیدند که انگار
خودشان در آن زندگی نمیکنند.
بحث بر سر شماتت مردم در این وضعیت بحرانی نیست.
صحبت از وضعیت پارادوکسیکال موجود است. ژیژک، فیلسوف معاصر نشان میدهد که چگونه جوامع
به صورتی پارادوکسیکال، خطرات بزرگ را از آنجا که واقعا بزرگ هستند، نادیده میگیرند.
در واقع، برخورد سهلانگارانه جامعه با ابربحرانها از یکسو از آنجا ناشی میشود که
افراد به شکلی ریاکارانه، بحران را آن مقدار بزرگ تصور میکنند که نمیخواهند حتی به
آن فکر کنند. دلیل دیگر این موضوع، توهم بازگشتِ به وضعیتِ طبیعی است که اغلب جوامع
به آن دچار هستند.
به این معنا که
مردم دائما تصور میکنند جهان همواره در حال حرکت بهسوی وضعیتی متعادل است، در صورتی
که چنین وضعیتی در عمل، نه هرگز وجود داشته و نه پس از این وجود خواهد داشت. یک نمونه
مشخص آن، وضعیت محیطزیست در چند دهه گذشته است. از یک طرف، بحرانهای محیط زیستی آن
مقدار بزرگ هستند که همواره نادیده گرفتنشان راحتتر تصور میشود؛ از سوی دیگر، نوعی
تصور بازگشت به وضعیت طبیعی میان مردم رواج پیدا کرده است؛ گویی قرار است طبیعت، خودش،
خودش را درمان کند. این مواجهه عافیتطلبانه با محیطزیست اینک ما را بیش از هر زمان
دیگری آسیبپذیر کرده و در بحران گرفتار کرده است.
ویروس کرونا تقریبا
همه کشورهای جهان را درنوردیده و چنان بحران اجتماعی و اقتصادی را موجب شده که بسیاری
از تحلیلگران مسائل بینالملل آن را در تاریخ معاصر جهان کمسابقه میدانند. آمار و
شاخصهای موجود در زمینه تعداد مبتلایان، فوتشدگان و بهبودیافتگان از بیماری کرونا
و قیاس وضعیت کشورها در این زمینه، واقعیاتی تاملبرانگیز را نشان میدهد.
یکی از مهمترین
آموزههایی که این همهگیری به مردم و کشورهای جهان داد، شناخت میزان توانایی دولتها
در برخورد با این بحران بزرگ و کارآمدی آندولتها بهویژه ساختار سلامت در مقابله
با پدیدهای است که پیش از این تجربه هماوردی با آن را نداشتند.
در حوزه اقتصاد
و تجارت نیز پیامدهای این ویروس دردسرساز بسیار عمیق بوده و ارقام گوناگونی از چندصدمیلیارد
تا دوتریلیون دلار برای زیانهای ناشی از این ویروس بیان میشود. به همین دلیل گفته
میشود بیماری کرونا و قرنطینه اجباری در بسیاری از کشورهای بزرگ، جهانی نیمهتعطیل
را شکل داده که اثرات آن بدتر از بحران اقتصادی (رکود) بزرگ دهه ۱۹۳۰ است و جبران آن
به سادگی میسر نیست.
کرونا کاسبی همه
را به هم زده است. از بنگاههای بزرگ اقتصادی، کارخانهها و... تا دستفروشها و
مسافربرهای شخصی. این وسط چه کسی زودتر تسلیم خواهد شد؟ کرونا یا مردم؟
حداقل در
ایران واقعیت این است که ژست در خانه میمانم و کرونا را شکست میدهیم، نسخه کارسازی
برای همه ایران نبوده است. طولانی شدن مدت کرونا تا آنجا که کار به جریمه 500
هزارتومانی متخلفان کشیده است و یا اتوبانها مملو از خودرو، خیابانهایی که هنوز
شلوغ است نشان میدهد تنها با هشتگ درخانه بمانیم نمیتوان راه به جایی برد.
تورم و رکود
اقتصادی ایران در سالهای اخیر باعث شده است تا جامعه ایرانی بیش از هر زمان دیگر با
فاصله طبقاتی وحشتناکی روبهرو شود و همین مساله باعث شده است دو طبقه سطح بالا و سطح
پایین جامعه در خانه ماندن را جدی نگیرند. سطح پایینی که برای نان شب محتاج است، نمیتواند
بپذیرد اگر بیرون برود از این که هست بدبختتر خواهدشد، در خانه نمیماند. در خانهماندن
امنیت مالی حداقلی میطلبد. کتابخواندن و فیلمدیدن ژست طبقه متوسط است و این طریق
اقناع جمع کثیری از جامعه نیست.
از سوی دیگر سطح بالا نیز در داخل و خارج از کشور
کنج دنجی دارد که دراین شرایط بخزد آنجا و از این وادی خودش را به ظاهر دور کند.
این دو گروه
باعث شدند تا همچنان 30 تا 40 درصد جامعه فعالیت عادی خود را ادامه دهند. گواه
وجود آمارهای مسافرت نوروزی، مصرف بنزین، مصرف اینترنت همراه جادهای است. زمان به
عقب برنمیگردد و در خوشبینانهترین حالت نیز باز همین درصد از مردم به گزینه در
خانه ماندن اقناع نخواند شد.
اما مساله بر سر
آن درصد دیگری از مردم است که توان در خانه ماندنشان به حد ذخیره مالی اندک، توان
اقتصادی کم رمق آنهاست و یا گروهی که مشاغل نوپا داشتهاند.
پس از گذشت
نزدیک به دوماه از کرونا این گروه تا چه زمان دیگری میتوانند تاب و تحمل قرنطینه
را داشته باشند؟ این گروه همچون نارنجکی است که ضامن آن دیر یا زود به وسیله کرونا
کشیده خواهد شد. گروهی که در بخش سطح پایین شامل کمک هزینه معیشتی نمیشوند، جزء گروههای
مورد حمایت کمیته امداد، بهزیستی و یا حتی حقوق بگیران نیستند و از طرف دیگر جزء
گروه سطح بالایی هم نیستند که از حداقل امنیت مالی برای گذاران ماهها دارا باشند.
اجاره مسکن،
اجاره محیط کار، حقوق کارمندان تحت تکفل، اقساط وامها، اقساط لیزینگ و... تا چه
مدتی میتواند توافقی رفع و رجوع شود؟ در حالیکه بانک مرکزی از تعویق سه ماهه
اقساط وامها را اعلام کرده است؛ اما بانکهایی که اقساط را در این دوماه وصول
کردهاند از بازگرداندن اقساط امتناع میکنند. در حالیکه وزیر ارتباطات از برخورد
با اپراتورهایی که اصرار بر پرداخت قبوض دارند سخن میگوید، اپراتورها اقدام به یکطرفه
کردن خطهای بدهکار کردهاند.
اینها مثالهای
ساده و کوچکی هستند که انتظار و امید را از دولت سخت و حتی کمرنگ میکند. بنگاههای
خرد و کسانی که در ششماهه دوم سال 98 فعالیت اقتصادی راهاندازی کردهاند، بر لبه
تیغی قرار گرفتهاند که مشخص نیست فشار بر آنها تا چه زمانی و چه حدی باشد.
یک استادیار گروه
تاریخ و جامعهشناسی دانشگاه محقق اردبیلی در گفتوگو با ایرنا (فروردین) اشاره میکند
که نظام ارتباطی حاکم بر جامعه با مشکلات عدیدهای مواجه است که بهویژه در مقاطع حساس
مواجهه با بحرانها خود را بیشتر نمایان میکند. این بیاعتمادی از یکسو هزینه و انرژی
لازم برای کنترل رفتارها در شرایط بحران را افزایش میدهد و از سوی دیگر، باعث ناکارآمدی
مکانیسمهای رسمی کنترل رفتار در جامعه میشود. اتفاقی که به سرعت گرفتن شیوع کرونا
ویروس در جامعه نیز کمک کرده است.
اسماعیل جهانی
دولتآباد با بیان اینکه در اوضاع کنونی همه جوامع به یک اندازه با خطر شیوع کرونا
ویروس مواجه هستند؛ میافزاید: بنابراین، آنچه که میتواند شرایط این جوامع را در مواجهه
با این بیماری متفاوت کند، همین ابعاد اجتماعی و بستر فرهنگی آنها است که یک جا ممکن
است به عنوان یک مانع در مقابل شیوع بیماری عمل کند و در یک جای دیگر به مثابه یک عامل
تسهیلکننده. اینگونه اگر به مساله نگاه کنیم میتوان گفت که محرکهای اجتماعی تسهیل
کننده این بیماری در جامعه ما در مقایسه با برخی جوامع مانند چین و کره جنوبی قویتر
و در مقایسه با برخی دیگر مانند ایتالیا و آمریکا ضعیفتر عمل کرده است.
جهانی دولتآباد
با اشاره به وضعیت مالی و معیشتی گروههای مختلف تاکید میکند: مسالهای که در اینجا
باید به آن توجه کرد، این است که از ۲۵ میلیون خانوار ایرانی تنها حدود چهار میلیون
خانوار کارمند دولت و مستمری بگیر تأمین اجتماعی هستند، حالا اگر آن تعداد اندک خانوادههای
مرفه را هم از کل خانوارها کسر کنیم، بیش از ۲۰ میلیون خانوار از قشر کارگر و بخش خصوصی
هستند.
اگر بخش بزرگی
از این خانوارها با تورم حدود ۴۰ درصد حتی یک ماه هم بخواهند در خانه بمانند احتمالاً
با مشکلاتی بزرگتر از کرونا هم مواجه خواهند شد؛ بنابراین، معیار در خانه ماندن زمانی
میتواند برای ارزیابی رفتار این گروه معیار مناسبی باشد که دولت در مقطعی که قرنطینه
عملیاتی میشود خیال این خانوارها را از مسائل معیشتی آسوده کرده باشد (از این دست
اقدامات میتوان کمک سه هزار دلاری دولت امریکا به هر خانواده امریکایی را مثال زد).
بدیهی است تا زمانی که راهبرد مناسبی برای عملیاتی کردن «در خانه بمانیم» ایجاد نشده
و تأمین اقتصادی خانوارها محقق نشود، نمیتوان رفتار اعضای این خانوارها را در قالب
یاد شده ارزیابی کرد.
در پایان
معتقدم که خطرناکترین گروه در بحران فعلی آن گروه طبقه متوسطی است که برای بالا
کشیدن خود پیش از کرونا خیز برداشته بودند و با راهاندازی کسبوکارهای نوپا، اخذ
تسهیلات، سرمایهگذاریهای قمارگونه قدمهایی برداشته بودند و اینک زیر پای خود را
خالی میبینند.