bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۲۲۷۸
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۵ - ۲۷ آذر ۱۳۹۴
آرزو دارم عینهو فیلم‌ها، یک پزشک خوش تیپ بشم که زنشو طلاق داده و داره با تنها دخترش در یک شهر بزرگ زندگی می‌کنه. من در تحقیقات پزشکیم متوجه خطر شیوع یک ویروس مرگبار در کشور می‌شم و بلافاصله به مسوولین هشدار می‌دم که باید در کشور وضعیت فوق‌العاده اعلام بکنند. اما اونها با تمسخر حرفم رو باور نمی‌کنند و به مردم می‌گن: «اون پزشکه چرت می‌گه، الان وضعیت سفیده و همه چیز تحت کنترله. این آنفولانزا نه خوکیه نه مرغی و نه گاوی؛ پر پرش آنفولانزای شیری است، البته نه از اون شیرها؛ منظورمون اینه که مثل دندون شیری خودش خشک می‌یفته! هر کسی هم که تا حالا مرده، تصادفا سرما خورده بوده. فقط کافیه دستتون رو بشورید.»

اما ویروس روز به روز گسترش پیدا می‌کنه و خیلی جاها رو فرا می‌گیره تا جایی که همه چیز قرنطینه می‌شه و مردم فقط می‌تونند با لباس‌هایی مثل لباس فضانوردان بیرون بیان.
تو همین گیر و دار، دخترم مبتلا به همین ویروس می‌شه و به همین خاطر سر و کله زن سابقم که خبرنگاره یکهویی پیدا می‌شه و اون به من کمک می‌کنه تا در مورد خطرات این ویروس اطلاع رسانی کنم.

بالاخره مسوولین در اثر تلاش‌های من و زن سابقم کوتاه میان و از من میخوان کشور رو از این بحران نجات بدم. من هم با تلاش شبانه روزی راه درمان و ریشه‌کنی ویروس رو کشف می‌کنم و مردم کشورم و همچنین زندگی دخترم رو نجات می‌دم و با زن سابقم ازدواج می‌کنم.
دست آخر هم در مراسم با شکوهی، شهردار به من کلید شهر و رئیس جمهور، کلید کشور رو می‌دن!

البته در این مورد می‌توان نکات دیگری را هم مطرح کرد و نگاه جدیدی به مسائل داشت اما واقعیت‌ها را می‌توان در ظرف‌های جدیدی نقل کرد.
خلاصه آنکه دیدن فیلم خیلی خوب است، البته فیلم‌هایی که شاهکارهای هندی‌بازی داشته باشند.
تو فیلم‌های ما که همیشه همه مشکل دارند و آدم بی‌مشکل پیدا نمی‌شود، تازه خبرنگاران‌مان نیز لابی و پارتی ندارند و صدایشان را کسی نمی‌شنود تا به دادمان برسند. 
ای کاش زندگی هم مثل فیلم‌ها پایان خوشی داشت، فیلم‌های خارجکی را می‌گم.

نام:
ایمیل:
* نظر: