چرا؟
شاید باورش سخت باشد اما حقیقت این است که خروج انسان از عصر جهالت و ورود او به عصر علم و خرد، در گرو تکرار و سماجت روی همین یک کلمه بود. از این رو، ما با یک واژه شگفتانگیز روبهرو هستیم که نخستینبار جرقه تفکر را در ذهن ما زد. جستوجو بهدنبال چرایی رویدادهای طبیعی، همچون خورشیدی ذهن بشر را روشن کرد و ابرهای جهالت را از آسمان فکر او زدود. آنهایی را که اکنون بهعنوان دانشمند میشناسیم از راه دنبال کردن همین چراها و پاسخهای بیشمار، خدمات ارزشمندی را به بشریت عرضه کردند. آنها چرایی اتفاقات را پرسیدند و بهدنبال پاسخ، مرزها را شکستند و با یافتن هر پاسخ، چراهای جدیدی کشف کردند و دری روی دانش انسان گشودند. پرسشگری تعالی بخش تفکر آدمی است و بدین سبب، بهعنوان کلید رهایی جامعه از نادانی به شمار میرود. البته برخی چراها ممنوعهاند اما تاریخ نشان داده که تحولات و دگرگونیهای عظیم بشری از درون پاسخ همین چراهای ممنوعه به وقوع پیوسته است.
تقلید و دنبالهروی بیچون و چرا از دیگران، روحیه پرسشگری را در فرد میکشد. پاسخهای آماده حتی پیش از آنکه چرایی آنها در ذهن فرد شکل بگیرد، او را اشباح کرده و بهمرور مفهوم کلمه چرا را فراموش میکند، زیرا ذهن او عادت کرده است تا غذای آماده دریافت کند، پیش از آنکه خود بهدنبال یافتن غذا، تفکر پیشه کند.
انسان با روحیه پرسشگری قدم روی کره خاکی میگذارد.کودکان پیوسته میپرسند و در دل هر پاسخ، پرسشی جدید را مطرح میکنند. جامعهای که در برابر پرسشهای کودکانش، سکوت پیشه کند و یا او را تقبیح کند، پرسشگری را در وجود او از بین میبرد. بدینگونه نسلی از انسانها پرورش مییابند که مقلد هستند و به هر سویی که دیگران بخواهند روان میشوند. چشم ذهن آنها کور شده و در طول سالیان زندگی، از چالهای به چاله دیگر میافتند و و فکر میکنند دنیا به همین تاریکی و کوچکی است که میبینند، زیرا تصورشان این است که نگونبخت آفریده شدهاند و این سرنوشت آنهاست.
جامعه بیپرسش، جامعه مردابگونه است. مردمان چنین جامعهای همواره در دنیای سیاه خود روزگار میگذرانند بدون آنکه از وجود دری که رو بهسوی روشنایی و پویایی باز میشود، اطلاع داشته باشند.
کودکان ما مستحق زندگی در چنین دنیایی نیستند، پس به جای سرکوب پرسشها و یا سرزنش آنها بهدلیل چراهای ممنوعه، فرهنگ مطالعه را به آنها بیاموزیم و این باور را در ذهن آنها نهادینه کنیم که در پرسش، هیچ ممنوعیت و حد و مرزی وجود ندارد. به آنها بیاموزیم که پیوسته در همه چیز شک کنند، همواره بپرسند و با یاری خرد پاسخها را دریابند، قضاوت کنند و پرسشهای جدید بیافرینند.
آنها را خالق تفکرات خودشان کنیم، نه مقلد اندیشه دیگران.
عل